تنها هستم.خيلي. امشب بيش از هرشب ديگري اين بغض تنهايي اذيتم مي كند.
به آسمان چشم دوخته ام و مي خندم كه چه طور براي هزارمين بار مرا فريفت تا مثل يك ابله انتظار معجزه اش را داشته باشم.
من ابله ام. احمق ام. معجزه اي در كار نيست. براي من نبوده هيچ وقت. حالا هم نيست.
تنها هستم.
تو شامت را خورده اي. ميوه ات را خورده اي. نوازشت را هم شده اي و دو ساعت است كه خوابيده اي.
قبل از خواب شب به خير هم نگفتي. چه برسد به اينكه به مهر در آغوشم بگيري و بگذاري آرام گريه كنم.
تنها هستم.
مدت هاست هيچ شبي هيچ چراغي روشن نمي شود تا از من بپرسد كه چونم!
مدت هاست من به هيچ كسي نمي گويم كه ملولم. كه تنها هستم و اين بغض تنهايي خفه ام مي كند.
مدت هاست فرياد نمي كشم. از درد به موهايم چنگ نمي زنم و به عجز به هيچ درگاهي پناه نمي برم.
كسي احوال مرا نمي پرسد. من هم.
تنها هستم.
تمام امشب را تنها هستم. فردا را هم.
فردا نرگس مي خرم.
جبران همه نرگس هاي نداشته پاييز.
ياد من باشد معجزه اي در كار نبوده هرگز. نيست.