به بهانه دیدن فیلم تقاطع:

می‌دانی من از جمله زندگی ادامه دارد متنفرم.
من نمی‌توانم بپذیرم بعضی اتفاقات در زندگی آدمی بی‌افتد و پس از آن هم زندگی ادامه داشته باشد.
نمی‌توانم بپذیرم با یک اتفاق خیلی خیلی ساده همه هستی آدمی دگرگون شود و باز بشود به زندگی ادامه داد.
نمی‌توانم بپذیرم که بعضی آدم‌ها همین‌قدر بی‌خود داغ‌دار حضور عزیزان‌شان شوند و از آن‌ها خواست به زندگی ادامه دهند.

به شکل دردناکی به این باور رسیده‌ام " زندگی ادامه دارد " فقط در حد همین سه کلمه است که ارزش دارد.
نه بیشتر!

نمی‌دانم چه‌طور می شود همه عمر تاوان اشتباه کسی دیگر را پس داد.
نمی‌دانم چه طور می شود بر این تاوان صبر کرد.
نمی‌دانم چه طور می شود صبر کرد و تسلیم بود.
حتی نمی‌دانم اگر نباید تسلیم بود پس باید چه کرد.
باید به چه چیزی دل خوش کرد و ادامه داد.
حتی نمی‌دانم کدام‌‌شان نشان ناتوانی است. تسلیم شدن و ادامه دادن، یا تسلیم نشدن و ادامه ندادن؟

من همیشه از پذیرش واژه تقدیر بی‌زار بوده ام. حالا روزهای روز است که زندگی‌ام بوی همین واژه را می‌دهد.حالا روزهای روز است گیج و درمانده شده‌ام.

من از تقدیر بی‌زارم و در دستان‌اش اسیر شده‌ام.

__________________________________________________________________