 |
|
|
|
افرغ علینا صبرا
نمیدانم چرا مرا در بازی ایوب امتحان کردی. من که به بازی ابراهیم راضی بودم. مرا به بازی ایوب کشاندی و میدانستی طاقتام نیست. میدانستی میشکنم. خواستی فقط شکستنام را ببینی؟ میخواستی دوباره روی زمین بنشینم و فریاد بکشم و بگویم خدا نمیتوانم؟!
من که در بازی ابراهیم اگر خلیل نبودم، رفیق که بودم. کجا اشتباه کردم که بازی ایوب را خواستی برایم؟ صبوری پیشه من نیست و تو این را خوب میدانی.
مرا در از دست دادن عزیزانام امتحان نکن. . . .
پ.ن: من خوبام. بیش از حد گرفتارم. گمشدهام. پیدا که شوم باز خواهم نوشت.
__________________________________________________________________
|
|
|