من اگر امشب ننویسم دلم می ترکد.

تو فکر کردی پشت تمام این حرف ها و حدیث ها چه هست برایم؟ چه می ماند برایم؟
تو فکر کردی روح خراش خراش شده ام ترمیم می شود؟
تو فکر کردی از یاد دلم می رود؟
زخم می زنی و هیچ نمی فهمی همه این ها که می گویی، همه این ها که می کنی یعنی زخم.

من از سختی، از مبارزه، فراری نیستم.
از فرسودگی چرا.
و من این روزها فقط فرسوده ام. همین. فرسوده
و فرسودگی روحم را می خورد. ذره ذره و با درد.

دل من سختی را می پذیرد. دل من سختی را تاب می آورد.
فرسودگی را نه.

تو هیچ به فکر دلم هستی؟
.
.
.
پ.ن: تا اطلاع ثانوی صاحب فراموش خانه همین قدر تلخ است که می بینید. چون رفیقش رفیقی نمی کند. چون رفیقش خویش از بیگانه نمی شناسد. رفیقش دل می شکند. با سنگ ریزه دل می شکند.
شما هم چیزی نگویید. بروید به رفقای تان یاد دهید، رفیقی کنند.

__________________________________________________________________