زندگی یعنی این

زندگی یعنی این که پس از چندین روز درد و بی خوابی و تلخی چشم باز کنی و ببینی که خورشید هست، تو هستی، سرت هست، درد نیست.
زندگی یعنی این که خورشید را مهمان اتاق تاریک ات کنی و نورش چشمان ات را آزار ندهد.
زندگی یعنی این که گوش بسپاری به نوای موسیقی بی آن که صدایش آزارت دهد.
زندگی یعنی این که پس از چندین روز درد، دیگر تن ات از تصور تماس سر انگشتان دست ات با پوست سرت نلرزد.
زندگی یعنی این که آرامی.

زندگی یعنی همین. همین تکه های کوچک. همین فراموش شده ها.

پی نوشت:عجالتا ما دوباره از دروازه جهنم برگشتیم. یعنی این که این بار هم برای ما جا نداشتند. یعنی این که ما باز هستیم. خوب هم هستیم!! حسودان مراقب چشم های شان باشند.

__________________________________________________________________